صائب تبریزی:گر ز خود بیرون کسی فریادرس میداشتم میکشیدم ناله از دل تا نفس میداشتم
❈۱❈
گر ز خود بیرون کسی فریادرس میداشتم
میکشیدم ناله از دل تا نفس میداشتم
سود من در پله نقصان ز بیسرمایگی است
میشدم سیمرغ اگر بال مگس میداشتم
❈۲❈
صحبت همدرد زندانم را گلستان میکند
همنوایی کاش در کنج قفس میداشتم
وحشت ذاتی گوارا کرد عزلت را به من
میشدم دیوانه گر الفت به کس میداشتم
❈۳❈
این زمان شد سینهام تاریک ورنه پیش ازین
صبح را آیینه در پیش نفس میداشتم
شد ز قحط آه از مطلب کمندم نارسا
کاش دودی در جگر چون خار و خس میداشتم
❈۴❈
پله دوری ز محمل بود منظور ادب
گوش اگر گاهی به آواز جرس میداشتم
حرف تلخی از دهان او به من هم میرسید
گر زبان شکوه چون اهل هوس میداشتم
❈۵❈
بیکسیها ناله را بر من گوارا کرده است
مُهر بر لب میزدم گر دادرس میداشتم
پختگی دریای پرشور مرا خاموش کرد
کاش جوشی چون شراب نیمرس میداشتم
❈۶❈
تا دل از ذوق گرفتاری به آزادی رسید
شد تمام امید بیمی کز عسس میداشتم
از نفسهای پریشان تیره شد آیینهام
صبح میگشتم اگر پاس نفس میداشتم
❈۷❈
گر نمیگردید در عالم کس من بیکسی
از کسان صائب من بیکس چه کس میداشتم
کامنت ها