صائب تبریزی:میشدم بیرون ز خود گر منزل میداشتم دست و پایی میزدم گر ساحلی میداشتم
❈۱❈
میشدم بیرون ز خود گر منزل میداشتم
دست و پایی میزدم گر ساحلی میداشتم
بهترست از عقل ناقص چون جنون کامل فتاد
کاشکی من هم جنون کاملی میداشتم
❈۲❈
ای که گویی دست بر دل نه مکن بیطاقتی
مینهادم دست بر دل گر دلی میداشتم
دانه اشکی که دارم چون صدف در دل گره
میفشاندم گر زمین قابلی میداشتم
❈۳❈
بیقراریهای من میداشت پایان چون سپند
راه فریادی اگر در محفلی میداشتم
در گرفتاری است آزادی درین بستانسرا
میشدم آزاد اگر پا در گلی میداشتم
❈۴❈
دیگ بحر از احتیاج ابر میآید به جوش
جوش احسان میزدم گر سایلی میداشتم
گرد من بیرون نمیرفت از بیابان جنون
همچو مجنون گر امید محملی میداشتم
❈۵❈
از دل بی حاصل خود شرمسارم جای دل
در بغل ای کاش فرد باطلی میداشتم
از تلاش گلشن فردوس فارغ میشدم
جا اگر در خاطر صاحبدلی میداشتم
❈۶❈
باده را میداشت خونم داغ از جوش نشاط
در نظر گر دست و تیغ قاتلی میداشتم
آه من صائب نمیشد سرد چون باد خزان
از بهار زندگی گر حاصلی میداشتم
کامنت ها