گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

صائب تبریزی:خاک صحرای جنون در چشم گریان می‌کشم ناز سرو از گردباد این بیابان می‌کشم

❈۱❈
خاک صحرای جنون در چشم گریان می‌کشم ناز سرو از گردباد این بیابان می‌کشم
دور باش حسن را با پاک چشمان کار نیست از حجاب خویشتن در وصل هجران می‌کشم
❈۲❈
نیست خون مرده لایق چنگل شهباز را پای خواب‌آلود از خار مغیلان می‌کشم
از کنار عرصه می‌گویند بازی خوش‌تر است خویش را در رخنه دیوار نسیان می‌کشم
❈۳❈
چون صدف در پرده غیب است دایم رزق من در کنار بحر ناز ابر نیسان می‌کشم
می‌کنم از زخم تیغش شکوه پیش بیدلان پنجه خونین به روی آب حیوان می‌کشم
❈۴❈
نیست مور قانع من در پی تن‌پروری منت پای ملخ بهر سلیمان می‌کشم
نیست از بی‌دست و پایی گر نمی‌آیم به خود بهر برگشتن به کوی یار میدان می‌کشم
❈۵❈
عاقلان دیوار زندان رخنه می‌سازند و من نقش یوسف بر در و دیوار زندان می‌کشم
می‌شود بر دیده خونبار من عالم سیاه از دل صد پاره تا آهی به سامان می‌کشم
❈۶❈
نیست صائب بهر دنیا آه دردآلود من بر سواد آفرینش خط بطلان می‌کشم

فایل صوتی دیوان اشعار غزل شمارهٔ ۵۳۸۰

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

آرش
2021-08-30T02:56:47.2198083
اوج سخنوری صائب تبریزی در این غزل نمایان است  وقتی این بیت را می‌خوانم ، ناخودآگاه اشک در چشمانم نقش می‌بندد  عاقلان دیوار زندان رخنه می سازند و من نقش یوسف بر در و دیوار زندان می کشم یوسف من دست یافتنی نیست ، من با نقشی از او ، که خود بر دیوار زندان میکشم ، عشق بازی میکنم . عاقلان ، که عاشق نیستند ، خود را از این بند رها کردند و من در کنار نقش یوسف خویش آرام میگیرم . اسیری ، در بند حتی نقش تو والاتر از آزادی و بی تو بودن است .