صائب تبریزی:خاک صحرای جنون در چشم گریان میکشم ناز سرو از گردباد این بیابان میکشم
❈۱❈
خاک صحرای جنون در چشم گریان میکشم
ناز سرو از گردباد این بیابان میکشم
دور باش حسن را با پاک چشمان کار نیست
از حجاب خویشتن در وصل هجران میکشم
❈۲❈
نیست خون مرده لایق چنگل شهباز را
پای خوابآلود از خار مغیلان میکشم
از کنار عرصه میگویند بازی خوشتر است
خویش را در رخنه دیوار نسیان میکشم
❈۳❈
چون صدف در پرده غیب است دایم رزق من
در کنار بحر ناز ابر نیسان میکشم
میکنم از زخم تیغش شکوه پیش بیدلان
پنجه خونین به روی آب حیوان میکشم
❈۴❈
نیست مور قانع من در پی تنپروری
منت پای ملخ بهر سلیمان میکشم
نیست از بیدست و پایی گر نمیآیم به خود
بهر برگشتن به کوی یار میدان میکشم
❈۵❈
عاقلان دیوار زندان رخنه میسازند و من
نقش یوسف بر در و دیوار زندان میکشم
میشود بر دیده خونبار من عالم سیاه
از دل صد پاره تا آهی به سامان میکشم
❈۶❈
نیست صائب بهر دنیا آه دردآلود من
بر سواد آفرینش خط بطلان میکشم
کامنت ها