گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

صائب تبریزی:با تجرد چون مسیح آزار سوزن می کشم می کشد سرازگریبان زآنچه دامن می کشم

❈۱❈
با تجرد چون مسیح آزار سوزن می کشم می کشد سرازگریبان زآنچه دامن می کشم
کوه آهن پیش ازین بر من سبک چون سایه بود این زمان از سایه خود کوه آهن می کشم
❈۲❈
می دود چون سایه دنبالم به جان بی نفس از زلیخای جهان چندان که دامن می کشم
دانه در زیر زمین ایمن ز تیغ برق نیست در خطر گاهی که من چون خوشه گردن می کشم
❈۳❈
عاشق یکرنگ با گل زیر یک پیراهن است از دل صد پاره خود ناز گلشن می کشم
تا چون موسی نور وحدت سرمه در چشمم کشید از عصای خویش ناز نخل ایمن می کشم
❈۴❈
می شود فواره آتش ز اشک آتشین آستین چون موج شمع اگر بر چشم روشن می کشم
گوشه گیری چشم بد بسیار دارد در کمین میل آهی هر نفس در چشم روزن می کشم
❈۵❈
تنگ شد جای نفس بر من زچشم تنگ خلق رشته خود را برون زین چشم سوزن می کشم
کشتی از بی لنگریها می رود در زیر بار از سبک سنگی گرانی چون فلاخن می کشم
❈۶❈
در گلستانی که یک نخل خزان دیده است خضر از رعونت برزمین چون سرو دامن می کشم
هر که را آیینه بی رنگ است نمی داند که من از دل روشن چه زین فیروزه گلشن می کشم
❈۷❈
نیستم غافل زاحوال دل آزاران خویش سنگ بهر کودکان شبها به دامن می کشم
در تلافی سینه پیش برق می سازم سپر دانه ای چون مور اگر گاهی ز خرمن می کشم
❈۸❈
جذبه دیوانه ای صائب داده است عشق سنگ را بیرون ز آغوش فلاخن می کشم

فایل صوتی دیوان اشعار غزل شمارهٔ ۵۳۸۱

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

ناشناس
2008-03-02T13:18:34
1- بیت اول تلمیحی است به داستان عیسی که در آسمان چهارم یعنی فلک خورشید به علت داشتن سوزنی در جیبش متوقف ماند و از سیر در آسمانهای فراتر باز ماند . در این بیت صائب خود را تشبیه به مسیح نموده که با نهایت تجرد یعنی قطع علایق دنیوی نمودن به علت اندک خرده ای که خود نیز از آن آگاه نیست از سیری باز مانده و در مصرع دوم در دو کنایه مفهوم بیت را کامل می کند که هر آنچه از آن دامن فراهم می آورم یعنی دامن خود را از تعلقات جمع می کنم و دور می نمایم همان از گریبانم به در می آید چون سوزنی که در جیب عیسی مأوی یافت .