صائب تبریزی:سیر چشم فقرم از تحصیل دنیا فارغم ابر سیرابم ز روی تلخ دریا فارغم
❈۱❈
سیر چشم فقرم از تحصیل دنیا فارغم
ابر سیرابم ز روی تلخ دریا فارغم
پیش پا دیدن نمی آید زمن چون گردباد
از خس و خاشاک اسن دامان صحرا فارغم
❈۲❈
بی نیاز از خواب وخورکرده است حیرانی مرا
بیخودی کرده است از اندیشه جافارغم
ذکر او دارد زیاد دیگران غافل مرا
فکر او کرده است از سیر و تماشا فارغم
❈۳❈
بیکسی روی مرا از مردمان گردانده است
درد بی درمان او دارد ز عیسی فارغم
چشم یکرنگی ندارم از دورنگان جهان
از ورق گرداندن گلهای رعنا فارغم
❈۴❈
با وجود صد هنر بر عیب خود دارم نظر
بال طاوسی نمی گرداند از پا فارغم
برده شیرین کاری از دستم عنان اختیار
همچو فرهاد از شتاب کارفرما فارغم
❈۵❈
بر نگردانم ورق چون دیده قربانیان
حیرت سرشار دارد از تماشافارغم
می برد بیطاقتی از بزم او بیرون مرا
چون سپند از دورباش مجلس آرا فارغم
❈۶❈
مغز تا باشد به فکر پوست افتادن خطاست
صائب از اندیشه عقبی ز دنیا فارغم
کامنت ها