صائب تبریزی:عافیت زان غمزه خونخوار میخواهد دلم آب رحم از تیغ بیزنهار میخواهد دلم
❈۱❈
عافیت زان غمزه خونخوار میخواهد دلم
آب رحم از تیغ بیزنهار میخواهد دلم
راه حرفی پیش لعل یار میخواهد دلم
خلوتی در پرده اسرار میخواهد دلم
❈۲❈
قصه سودای من دور و دراز افتاده است
کوچه راهی همچو زلف یار میخواهد دلم
نیستم چون بلبلان قانع به گفتوگوی گل
باغ را در غنچه منقار میخواهد دلم
❈۳❈
تا نگردیده است از خط تنگ وقت آن دهان
بوسهای زان لعل شکربار میخواهد دلم
مست و خوابآلود اگر گردد دچار من شبی
خون خود زان لعل گوهربار میخواهد دلم
❈۴❈
روی حرفم چون قلم با لوحهای ساده است
صحبت دیوانگان بسیار میخواهد دلم
پیش همت از ادب دور است تکرار سؤال
هردو عالم را از او یک بار میخواهد دلم
❈۵❈
مرهم راحت مرا در خواب بیدردی فکند
کاو کاو نشتر آزار میخواهد دلم
سادهلوحی بین که با چندین نسیم پردهدر
غنچه مستور ازین گلزار میخواهد دلم
❈۶❈
وادی سر گشتگی دارد سراپا گشتنی
پایی از فولاد چون پرگار میخواهد دلم
دیده بیدار نتوان یافت در روی زمین
زین گرانخوابان دل بیدار میخواهد دلم
❈۷❈
میکند تنگی قفس بر خنده سرشار من
کبک مستم، دامن کهسار میخواهد دلم
اختلاف کفر و دین از وحدتم بیگانه ساخت
رشته تسبیح از زنار میخواهد دلم
❈۸❈
هیچ کس خون کباب از آتش سوزان نخواست
خونبهای دل از آن رخسار میخواهد دلم
نیست تاب چشم زخم آیینههای صاف را
چند روزی مرهم زنگار میخواهد دلم
❈۹❈
سیل هیهات است تا دریا کند جایی مقام
لنگر از عمر سبکرفتار میخواهد دلم
توبه مستی و مخموری ندارد اعتبار
فرصتی از بهر استغنار میخواهد دلم
❈۱۰❈
در رهی کز خار مجروح است پای آفتاب
سوزن عیسی برای خار میخواهد دلم
در علاج درد من صائب مسیحا عاجز است
چاره درد خود از عطار میخواهد دلم
کامنت ها