صائب تبریزی:رشته جسم گرانجان را ز سر وامیکنم سر برون چون سوزن از جیب مسیحا میکنم
❈۱❈
رشته جسم گرانجان را ز سر وامیکنم
سر برون چون سوزن از جیب مسیحا میکنم
چون می نارس امید پختگیها مانع است
در شکست خم دو روزی گر مدارا میکنم
❈۲❈
آه آتشبار من در حسرت اسباب نیست
سینه را پاک از خس و خار تمنا میکنم
یک صدف بیگوهر عبرت ندارد روزگار
نیست از غفلت چو طفلان گر تماشا میکنم
❈۳❈
چشم احسان دارم از بیحاصلان روزگار
زیر سرو و بید دامان از طمع وامیکنم
از گریبان صدف بهر چه آرم سر برون
من کز آب گوهر خود سیر دریا میکنم
❈۴❈
دیگران گر باده از مینا به ساغر میکنند
من ز کمظرفی می از ساغر به مینا میکنم
بیمحابا میزنم بر قلب آتش چون سپند
مصرع برجستهای هرگاه انشا میکنم
❈۵❈
حاش لله خانه گل را کنم نقش و نگار
من که دل را ساده از خال سویدا میکنم
آنچنان با فقر خرسندم که گر بال هما
بر سر من سایه اندازد ز سر وامیکنم
❈۶❈
دشمن آیینه صافند معیوبان و من
از برای عیب خود آیینه پیدا میکنم
نیست از عزلت مرا مطلب اگر شهرت چرا
قاف را سنگ نشان صائب چو عنقا میکنم
کامنت ها