صائب تبریزی:ما به بوی گل ز قرب گلستان آسودهایم از گزند خار و منع باغبان آسودهایم
❈۱❈
ما به بوی گل ز قرب گلستان آسودهایم
از گزند خار و منع باغبان آسودهایم
جام می بر مدعای ما چو گردش میکند
گر به کام ما نگردد آسمان آسودهایم
❈۲❈
شعله را خاشاک نتواند عنانداری کند
در طریق عشق از زخم زبان آسودهایم
نفس غافلگیر ما در انتظار فرصت است
خاطر ما خوش که از فکر جهان آسودهایم
❈۳❈
نعمت الوان نگردد خونبهای آبرو
ما ز نعمتهای الوان جهان آسودهایم
دیده ما را نبندد خواب سنگین اجل
با خیال یار از خواب گران آسودهایم
❈۴❈
آستین بینیازی بر ثمر افشاندهایم
همچو سرو از سیلی باد خزان آسودهایم
سیلی بیزنهار را در زیر پل آرام نیست
ما ز غفلت زیر طاق آسمان آسودهایم
❈۵❈
رخنه تقدیر را خسپوش کردن مشکل است
ورنه ما از مکر اخوان زمان آسودهایم
عقل بیحاصل سر ما گر ندارد گو مدار
خانه ویرانهایم، از پاسبان آسودهایم
❈۶❈
دامن دریای خاموشی به دست آوردهایم
چون دهان ماهی از پاس زبان آسودهایم
در چراگاه جهان بر ما کسی را حکم نیست
چون غزال وحشی از خواب شبان آسودهایم
❈۷❈
آفتاب زندگانی روی در زردی نهاد
ما سیهمستان غفلت همچنان آسودهایم
دنیی و عقبی تماشاگاه اهل غفلت است
ما خداجویان ز فکر این و آن آسودهایم
❈۸❈
این جواب آن غزل صائب که سعدی گفته است
گر بهار آید و گر باد خزان آسودهایم
کامنت ها