صائب تبریزی:قطع امید ز هجران و وصالش کردم سیر چشمانه قناعت به خیالش کردم
❈۱❈
قطع امید ز هجران و وصالش کردم
سیر چشمانه قناعت به خیالش کردم
پشت دستم هدف زخم ندامت شده است
که چرا دست در آغوش خیالش کردم
❈۲❈
مرغ تصویر در آرامگهم گر جنبید
نامه شوق ترا شهپر بالش کردم
سرو اگر کرد به شمشاد تو بی اندامی
به یک آه چمن افروز خلالش کردم
❈۳❈
در شب تار پی دزد دویدن جهل است
دل اگر برد ز من زلف، حلالش کردم
سرو اگر بر سر من سایه رحمت افکند
من هم از نسبت قد تو نهالش کردم
❈۴❈
قفل تبخال زدم بر دهن خود صائب
قطع امید ز خضر و ز زلالش کردم
کامنت ها