صائب تبریزی:جگری تشنه تر از وادی محشر دارم دم آبی طمع از ساقی کوثر دارم
❈۱❈
جگری تشنه تر از وادی محشر دارم
دم آبی طمع از ساقی کوثر دارم
گر گهر نیست مرا، چشم گهرباری هست
زر اگر نیست مرا، چهره چون زر دارم
❈۲❈
همچنان داغ غریبی جگرم می سوزد
گر چه جا در دل آتش چو سمندر دارم
ریزش پیر مغان نیست به خواهش موقوف
چون سبو دست توقع به ته سر دارم
❈۳❈
می کند روی مرا عاقبت الامر سفید
در دل خویش بهاری که چو عنبر دارم
پیش نیسان نکنم همچو صدف دست دراز
بس بود قطره آبی که چو گوهر دارم
❈۴❈
ازتر و خشک جهان دستم اگر کوتاه است
شکرالله لب خشک و مژه تر دارم
می روم هر نفس از بیم گسستن به گداز
گر چه چون رشته وطن در دل گوهر دارم
❈۵❈
چون درین بحر ز سرنگذرم آسان چو حباب؟
که به هر چشم زدن عالم دیگر دارم
خار راه تو کند در دل گل خون از ناز
من درین ره به چه امید قدم بردارم؟
❈۶❈
گر چه چون شانه مرا دست از کار افتاده است
پنجه در پنجه آن زلف معنبر دارم
سود و سرمایه من از سفر عالم خاک
کف خاکی است که در کوی تو بر سر دارم
❈۷❈
از شکر چاشنی حرف گلوسوز ترست
طوطی خوش سخنم، ناز به شکر دارم
گر لبم تر نشد از چشمه حیوان صائب
دل چون آینه ز اقبال سکندر دارم
کامنت ها