صائب تبریزی:هردم از شوق عدم ناله و فریاد زنم نه حبابم که گره بیهده بر باد زنم
❈۱❈
هردم از شوق عدم ناله و فریاد زنم
نه حبابم که گره بیهده بر باد زنم
جوهر ذاتی من موجه دریای بقاست
پیچ و خم چند درین بیضه فولاد زنم؟
❈۲❈
نعل من پیش محیط است در آتش چون سیل
تا به دریا نرسم ناله و فریاد زنم
این قیامت که من از هستی ناقص دیدم
نیست ممکن که به محشر در ایجاد زنم
❈۳❈
چه گشادم ز جنون شد که خردمند شوم؟
از خرابات چه دیدم که به آباد زنم؟
چهره ساخته ماه دلم کرد سیاه
می روم صیقلش از حسن خداداد زنم
❈۴❈
چون کسی نیست که باری ز دلم بردارد
چون جرس چند درین قافله فریاد زنم؟
صائب این زمزمه ها از سر بیدردی نیست
که صلا از نفس گرم به صیاد زنم
کامنت ها