صائب تبریزی:گرچه با کوه گرانسنگ گناه آمدهایم لیک چون سنگ نشان بر سر راه آمدهایم
❈۱❈
گرچه با کوه گرانسنگ گناه آمدهایم
لیک چون سنگ نشان بر سر راه آمدهایم
بر سیهکاری ما هر سر مویی است گواه
گرچه خاموش ز اقرار گناه آمدهایم
❈۲❈
نیستم از کرم بحر چو عنبر نومید
گرچه از خامی دل نامه سیاه آمدهایم
پرده بردار ز رخسار خود ای صبح امید
که سیه نامه چو شبهای گناه آمدهایم
❈۳❈
رایت فتح ز انگشت شهادت داریم
گرچه در گرد نهان همچو سپاه آمدهایم
شب ظلمانی ما نامه سیه چون ماند
که به جولانگه آن روی چو ماه آمدهایم
❈۴❈
سبز کن بار دگر مزرع بیحاصل ما
گرچه مستوجب آتش چو گیاه آمدهایم
هست امید که نومید ز غفران نشویم
ما که با هدیه مقبول گناه آمدهایم
❈۵❈
جان ما را به نگهبانی عصمت دریاب
که ز کوتهنظری بر لب چاه آمدهایم
رحم کن بر نفس سوخته ما یارب
که درین راه، عنانریز چو آه آمدهایم
❈۶❈
نیست ممکن که شود خدمت ما پا به رکاب
با قد خم شده آخر همه راه آمدهایم
خوشهای چون مه نو قسمت ما خواهد شد
در تمامی به سر خرمن ماه آمدهایم
❈۷❈
پاک کن از خودی آیینه خودبینی ما
که به درگاه تو از خود به پناه آمدهایم
این که در جامه زهدیم نه از دینداری است
که پی راهزنی بر سر راه آمدهایم
❈۸❈
نیست انصاف نظر بسته گذاشتن از ما
به امیدی به سر راه نگاه آمدهایم
صائب این آن غزل حافظ والا گهرست
که درین بحر کرم غرق گناه آمدهایم
کامنت ها