صائب تبریزی:ز جوش عشق تو میخانه در بغل دارم بهشتی از دل دیوانه در بغل دارم
❈۱❈
ز جوش عشق تو میخانه در بغل دارم
بهشتی از دل دیوانه در بغل دارم
ز تیر ناز تو دایم چو سینه ترکش
شب دراز پریخانه در بغل دارم
❈۲❈
غم جهان نتواند به گرد من گردید
که شیشه در کف و پیمانه در بغل دارم
خراب حالی من دورباش چشم بدست
وگرنه گنج چو ویرانه در بغل دارم
❈۳❈
از آن به جستن من پا ز سر کند غواص
که چون صدف در یکدانه در بغل دارم
چو رفته است مرا از خمار دست از کار
ازین چه سود که میخانه در بغل دارم
❈۴❈
در انتظار بهارند اهل ظاهر و من
بهاری از دل دیوانه در بغل دارم
به فکر سنگدلان در نماز مشغولم
درون کعبه صنمخانه در بغل دارم
❈۵❈
به دام می کشدم لذت گرفتاری
و گرنه از دل خود دانه در بغل دارم
چو چشم اگر چه به ظاهر دو دست من خالی است
هزار گوهر یکدانه در بغل دارم
❈۶❈
جواب آن غزل است این که گفته است مطیع
کلید کعبه و بتخانه در بغل دارم
کامنت ها