صائب تبریزی:به شور عشق و جنون همچو صبح مشهورم شکسته است نمکدان چرخ را شورم
❈۱❈
به شور عشق و جنون همچو صبح مشهورم
شکسته است نمکدان چرخ را شورم
ز جوش سینه من خم به وجد می آید
چکیده کف عشقم، شراب منصورم
❈۲❈
به روی گرم غریبی چنان فریفت مرا
که دل ز صبح وطن سرد شود چو کافورم
به نکهتی که ازین باغ رزق من کردند
چه خانه ها که پر از شهد کرد زنبورم
❈۳❈
چو صبح اگر چه جهان روشن است از نفسم
غبار خاطر محفل چو شمع بی نورم
چه نسبت است به مژگان مرا نمی دانم
که پیش چشمم و از پیش چشمها دورم
❈۴❈
چه شعله بود که زد حرص در نهاد مرا
که دل خنک نشد از موی همچو کافورم
سبوی جسم کجا سد راه من گردد
شکست شیشه چرخ از شراب پر زورم
❈۵❈
به راه راست دلالت مکن مرا صائب
که زه به خویش نگیرد کمان پرزورم
کامنت ها