صائب تبریزی:اثر ز غنچه درین گلستان نمیبینم فغان که اهل دلی در میان نمیبینم
❈۱❈
اثر ز غنچه درین گلستان نمیبینم
فغان که اهل دلی در میان نمیبینم
چه زهر بود که چشم ستاره ریخت به خاک
که شیر را به شکر مهربان نمیبینم
❈۲❈
چنان غبار کدورت دواند ریشه به خاک
که خنده در دهن زعفران نمیبینم
چه نقش بود که بر آب زد سپهر دو رنگ
که شیشه را به قدح همزبان نمیبینم
❈۳❈
چنان شکستگی از صفحه جهان شد محو
که رنگ عشق به روی خزان نمیبینم
جز آبروی خسیسان، که خاک بر سر آن
نشان آب درین خاکدان نمیبینم
❈۴❈
ز چشم اختر بد آنچنان گریزانم
که ماه ماه سوی آسمان نمیبینم
شکوفه ید بیضا به خاک ریخته است
ز لالهزار تجلی نشان نمیبینم
❈۵❈
چرا ز گوشه عزلت برون روم صائب
ز مردمی اثری در جهان نمیبینم
کامنت ها