صائب تبریزی:از موج اشک، کام نهنگ است مسکنم وز برق آه، دیده شیرست روزنم
❈۱❈
از موج اشک، کام نهنگ است مسکنم
وز برق آه، دیده شیرست روزنم
پرواز من به شهپر سنگ ملامت است
در دست روزگار همانا فلاخنم
❈۲❈
سیل فنا مرا نتواند ز ریشه کند
آویخت بس که خار علایق به دامنم
نخل صنوبرم که درین باغ دلفریب
خوشوقت می شوند حریفان ز شیونم
❈۳❈
چون عنبرست خامی من به ز پختگی
خجلت کشد رسیدگی از نارسیدنم
پروای باد صبح ندارد چراغ من
چون آه، زنده کرده، دلهای روشنم
❈۴❈
در خواب ناز بود نسیم سحرگهی
در فرصتی که بود دماغ شکفتنم
با این برهنگی که مرا نیست رشته ای
در پای هر که می شکند خار، سوزنم
❈۵❈
از بس که در نیام خموشی نهفته ماند
زنگار بست تیغ زبان همچو سوسنم
چون بوی گل که می شود افزون ز برگ خویش
بی پرده گشت راز من از پرده بستنم
❈۶❈
از میوه بهشت مرا بی نیاز کرد
دندان به پاره های دل خود فشردنم
آن گلشن همیشه بهارم که ره نیافت
از جوش گل خزان حوادث به گلشنم
❈۷❈
از شش جهت اگر چه گرفتند راه من
نتوان گرفت دامن از خویش رفتنم
کو سیل اشک تا برد از جای خود مرا؟
کز باد آه پاک نگردید خرمنم
❈۸❈
گردید کوه طاقت من پایدارتر
چندان که تیغ و تیر شکستند در تنم
دارد زبان به دشمن من تیغ من یکی
در راه زخم، دام کشیده است جوشنم
❈۹❈
در طینت ملایم من نیست سرکشی
باریکتر ز موی میان است گردنم
صائب تلاش گلشن فردوس می کنم
چون خار و خس اگر چه سزاوار گلخنم
کامنت ها