صائب تبریزی:چون شمع چند من به زبان گفتگو کنم؟ روشندلی کجاست به جان گفتگو کنم؟
❈۱❈
چون شمع چند من به زبان گفتگو کنم؟
روشندلی کجاست به جان گفتگو کنم؟
تلقین خون مرده دلم را سیاه کرد
تا چند با سیاه دلان گفتگو کنم؟
❈۲❈
روشندلی نمانده درین باغ و بوستان
با خود مگر چو آب روان گفتگو کنم
خیزد ز شیشه خانه دل بانگ الامان
هر جا من شکسته زبان گفتگو کنم
❈۳❈
لوح سیاه کرده پذیرای نقش نیست
چون خامه من به ساده دلان گفتگو کنم
با تیغ او که از رگ جانهاست جوهرش
چون من برای خرده جان گفتگو کنم؟
❈۴❈
صائب ز پیچ و تاب گره می شود سخن
گاهی کز آن دهان و میان گفتگو کنم
کامنت ها