صائب تبریزی:روزی که چشم بر رخ او باز می کنم برخود زیاده از همه کس ناز می کنم
❈۱❈
روزی که چشم بر رخ او باز می کنم
برخود زیاده از همه کس ناز می کنم
منظور من سبک ز سرخود گذشتن است
چون پسته لب به خنده اگر باز می کنم
❈۲❈
آن حسن بی مثال ندارد مثال و من
از ساده لوحی آینه پرداز می کنم
سنگین کند ز گوش گران بار درد من
در پیش هر که درد دل آغاز می کنم
❈۳❈
از پیچ و تاب رشته جان می شود گره
تا یک گره ز زلف سخن باز می کنم
در منزل نخست فنا می شود تمام
چندان که بیش برگ سفرساز می کنم
❈۴❈
سنگ ره است دل نگرانی به ماندگان
با آشیان تهیه پرواز می کنم
ابرام در شکستن من اینقدر چرا؟
آخر نه من به بال تو پرواز می کنم؟
❈۵❈
از بس رمیده است ز همصحبتان دلم
از بال خویش وحشت شهباز می کنم
از بس نشان دوری این ره شنیده ام
انجام را تصور آغاز می کنم
❈۶❈
از سوختن سپند مرا نیست شکوه ای
احباب را به سوی خود آواز می کنم
با سینه ای که نیست در او آه را قرار
صائب تلاش محرمی راز می کنم
❈۷❈
آن بلبلم که خرده گلهای باغ را
صائب سپند شعله آواز می کنم
کامنت ها