صائب تبریزی:سنجد کسی که باده و تریاک را به هم نسبت کند سخاوت و امساک را به هم
❈۱❈
سنجد کسی که باده و تریاک را به هم
نسبت کند سخاوت و امساک را به هم
پای مرا به دامن عزلت شکسته است
بسته است آن که دامن افلاک را به هم
❈۲❈
دارم امیدها به گرستن که دست داد
از گریه خوشه های گهر تاک را به هم
پای چراغ را نبود بهره از چراغ
خصمی است بخت و شعله ادراک را به هم
❈۳❈
غافل مشو چو لاله ز ادراک نشأتین
یک کاسه ساز باده و تریاک را به هم
عاجز ز خارزار علایق شدم، کجاست
سیلی که آرد این خس و خاشاک را به هم؟
❈۴❈
جز زلف دلفریب، که پیوند می دهد؟
چون تار سبحه صد دل غمناک را به هم
صائب صفا کسی ز که دیگر طمع کند؟
خصمی است آب و آینه پاک را به هم
کامنت ها