صائب تبریزی:ما در محیط حادثه لنگر فکنده ایم در آب تیغ، دام چو جوهر فکنده ایم
❈۱❈
ما در محیط حادثه لنگر فکنده ایم
در آب تیغ، دام چو جوهر فکنده ایم
دستی است کهکشان که به عالم فشانده ایم
خورشید افسری است که از سر فکنده ایم
❈۲❈
در دیده ستاره نمکدان شکسته است
شوری که ما به قلزم اخضر فکنده ایم
مانند عود خام، هوسهای خام را
بر یکدگر شکسته به مجمر فکنده ایم
❈۳❈
از ما مجوی گریه ظاهر که چون صدف
در صحن دل بساط ز گوهر فکنده ایم
هر تلخیی که قسمت ما کرده است چرخ
می نام کرده ایم و به ساغر فکنده ایم
❈۴❈
زان آستین که بر رخ عالم فشانده ایم
دیهیم نخوت از سر قیصر فکنده ایم
از عالم جهات به همت گذشته ایم
از زور نقش رخنه به ششدر فکنده ایم
❈۵❈
ما از شکوه خصم محابا نمی کنیم
دایم به فیل پشه لاغر فکنده ایم
در سنگلاخ دهر ز پیشانی گشاد
آیینه را ز چشم سکندر فکنده ایم
❈۶❈
بر آتش که دست کلیم است داغ آن
در بی خودی کباب مکرر فکنده ایم
صائب ز هر پیاله که بر لب نهاده ایم
در سینه طرح عالم دیگر فکنده ایم
کامنت ها