صائب تبریزی:تا در خم این کارگه شیشه گرانیم چون طفل در آیینه به حیرت نگرانیم
❈۱❈
تا در خم این کارگه شیشه گرانیم
چون طفل در آیینه به حیرت نگرانیم
از رهگذر گوش، صدف کان گهر شد
ما هرزه در ایان همه چون موج زبانیم
❈۲❈
در بتکده بیگانه تر از قبله نماییم
در کعبه سبک قدرتر از سنگ نشانیم
تا ترکش افلاک پر از تیر شهاب است
ما بی سر و پایان همه نارنج نشانیم
❈۳❈
ما اخگر عشقیم که تا دامن محشر
در توده خاکستر افلاک نهانیم
بسیار سبکروح تر از شبنم صبحیم
هر چند که در چشم تو چون خواب گرانیم
❈۴❈
گوشی نخراشیده صدای جرس ما
ما نرم روان قافله ریگ روانیم
چون مور اگر امروز به خاکیم فتاده
فرداست که در دست سلیمان زمانیم
❈۵❈
نقش پی ما خضر ره پیشروان است
هر چند که چون گرد ز دنباله روانیم
خونابه دل آتش یاقوت گدازست
مگذار به این آبله ناخن برسانیم
❈۶❈
در دیده کامل نظران نور یقینیم
هر چند که در چشم خسان خار گمانیم
رحمت ز سیه کاری ما روی سفیدست
ما سوختگان خال رخ لاله ستانیم
❈۷❈
این آن غزل مرشد روم است که فرمود
ما پیله عشقیم که بی برگ جهانیم
کامنت ها