صائب تبریزی:بده می که بر قلب گردون زنیم! ازین شیشه چون رنگ بیرون زنیم
❈۱❈
بده می که بر قلب گردون زنیم!
ازین شیشه چون رنگ بیرون زنیم
سرانجام چون خشت بالین بود
به خم تکیه همچون فلاطون زنیم
❈۲❈
برآییم از کوچه بند رسوم
قدم در بیابان چو مجنون زنیم
بمالیم در زیر پا حرص را
کف خاک بر چشم قارون زنیم
❈۳❈
برآریم از بحر سر چون حباب
ازین تنگنا خیمه بیرون زنیم
به این قد خم گشته، چوگان صفت
سرپای بر گوی گردون زنیم
❈۴❈
می لعل خونش به جوش آمده است
چه افتاده پیمانه در خون زنیم؟
عرق رنگ نگذاشت بر روی ما
به قلب قدحهای گلگون زنیم
❈۵❈
به دشمن شبیخون زدن عاجزی است
گل صبح بر قلب گردون زنیم
نیفتیم چون سایه دنبال خضر
به لبهای میگون شبیخون زنیم
❈۶❈
چو خودپای بربخت خود می زنیم
چرا طعن بر بخت وارون زنیم؟
به خلق ارچه از خاک ره کمتریم
به همت سراز اوج گردون زنیم
❈۷❈
دل ما شود صائب آن روز باز
که چون سیل گلگشت هامون زنیم
کامنت ها