صائب تبریزی:آب شد بس که در آتشکده دل پیکان دل مجنون مرا گشت سلاسل پیکان
❈۱❈
آب شد بس که در آتشکده دل پیکان
دل مجنون مرا گشت سلاسل پیکان
صحبت راست روان بال و پر توفیق است
که ز آمیزش تیرست سبکدل پیکان
❈۲❈
نرسد بال و پر سعی به بی تابی دل
می رسد پیشتر از تیر به منزل پیکان
نیست آرام به یک جای دل آزاران را
که بود در تن زخمی متزلزل پیکان
❈۳❈
طمع روی دل از سخت کمانی دارم
که به عشاق دهد در عوض دل پیکان
در دل از سختی ایام گرههاست مرا
که از آنهاست کمین عقده مشکل پیکان
❈۴❈
از زمین چون هدف آغوش گشا می خیزند
اهل دل را اگر آید ز مقابل پیکان
نگذرد چون سخن سخت ز من راست چو تیر؟
که مرا گشت ز سختی گره دل پیکان
❈۵❈
جوهر از بیضه فولاد برون می آرد
ساده لوحی که مرا می کشد از دل پیکان
آسمان سیر شد از عشق، دل ما صائب
پر برآرد ز سبکدستی قاتل پیکان
کامنت ها