صائب تبریزی:می کند آن که علاج دل بیچاره من کاش می داشت خبر از دل آواره من
❈۱❈
می کند آن که علاج دل بیچاره من
کاش می داشت خبر از دل آواره من
از تماشای دو عالم نشود سیر نگاه
هر که گردید بدآموز به نظاره من
❈۲❈
بس که سیراب شد از گریه من، می آید
کار سنگ یده از مهره گهواره من
باده آتش، پر پروانه بود پرده شرم
این سخن را بچشانید به میخواره من
❈۳❈
صائب از اهل وفا پاک شد آفاق و هنوز
از جفا سیر نشد یار جفاکاره من
کامنت ها