صائب تبریزی:گرفتم این که نظر باز می توان کردن به بال چشم چه پرواز می توان کردن؟
❈۱❈
گرفتم این که نظر باز می توان کردن
به بال چشم چه پرواز می توان کردن؟
کلاه گوشه همت اگر بلند افتد
به مطلب دو جهان ناز می توان کردن
❈۲❈
کباب آتش رخسار اگر نسازی، دل
سپند شعله آواز می توان کردن
اگر چه سینه من چاک چاک چون قفس است
خزینه گهر راز می توان کردن
❈۳❈
ز موج باده اگر ناخنی به دست افتد
چه عقده ها که ز دل باز می توان کردن
هنوز از کف خاکستر فسرده من
هزار آینه پرداز می توان کردن
❈۴❈
به بال و پر نشود راه عشق اگر کوتاه
ز دل تهیه پرواز می توان کردن
ز سوز عشق زبان را اگر نصیبی هست
چو شمع در دهن گاز می توان کردن
❈۵❈
تمام درد و سراپای زخم ناسوریم
به روی ما در دل باز می توان کردن
شکار ما به توجه اگر نخواهی کرد
به ناوک غلط انداز می توان کردن
❈۶❈
نمانده از شب آن زلف اگر چه پاسی پیش
هنوز درد دل آغاز می توان کردن
ز اهل عشق پسندیده نیست بی رحمی
وگرنه خون به دل ناز می توان کردن
❈۷❈
علاج سینه مجروح خویش را صائب
ز سیر سینه شهباز می توان کردن
کامنت ها