صائب تبریزی:خجل ز کوشش تدبیر بایدم بودن اسیر پنجه تقدیر بایدم بودن
❈۱❈
خجل ز کوشش تدبیر بایدم بودن
اسیر پنجه تقدیر بایدم بودن
شکست جوهر دل را زیاده می سازد
چرا ز حاده دلگیر بایدم بودن؟
❈۲❈
ز جستجو نشود جز غبار دل حاصل
چو نقش پای، زمین گیر بایدم بودن
زمان مهلت دور سپهر چندان نیست
که روز و شب بی تعمیر بایدم بودن
❈۳❈
به هیچ سلسله مجنون من نمی سازد
ز پیچ و تاب به زنجیر بایدم بودن
درین زمانه که کردار، محض گفتارست
خموش چون لب شمشیر بایدم بودن
❈۴❈
به خامشی دهم الزام همنشینان را
اگر به مجلس تصویر بایدم بودن
به خواب غفلت اگر عمر بگذرد زان به
که در کشاکش تعبیر بایدم بودن
❈۵❈
نشد گشاده دلی از نوای من، تا چند
نسیم غنچه تصویر بایدم بودن؟
ز آستان قناعت قدم برون ننهم
ز زندگانی اگر سیر بایدم بودم
❈۶❈
به پیش همچو خودی چون کمان نگردم خم
اگر نشانه صد تیر بایدم بودن
وصال را چه کنم با حجاب، کم داغی است
که خشک در قدح شیر بایدم بودن؟
❈۷❈
نشد ز بخت جوان چون گشایش صائب
مراقب نفس پیر بایدم بودن
کامنت ها