صائب تبریزی:مرا که دست به خواب است وقت گل چیدن چه دل گشایدم از گرد باغ گردیدن؟
❈۱❈
مرا که دست به خواب است وقت گل چیدن
چه دل گشایدم از گرد باغ گردیدن؟
نظر ز روی تو خورشید برنمی دارد
اگر چه خوب تر از خود نمی توان دیدن
❈۲❈
دو شیوه است گل و نرگس ریاض بهشت
شنیدن و نشنیدن، ندیدن و دیدن
بپوش چشم ز اوضاع روزگار که نیست
لباس عافیتی به ز چشم پوشیدن
❈۳❈
ریاض حسن ترا دورباش حاجت نیست
که دست می رود ازکار، وقت گل چیدن
مخند هرزه که از عمر صبح روشن شد
که تیغ رشته عمرست هرزه خندیدن
❈۴❈
توان ز غره آغاز کارها صائب
به روشنایی دل، سلخ عاقبت دیدن
کامنت ها