صائب تبریزی:به تن علاقه ندارد روان ساده من برنده است چو تیغ آب ایستاده من
❈۱❈
به تن علاقه ندارد روان ساده من
برنده است چو تیغ آب ایستاده من
مرا به شیشه کند چون سپهر مینایی؟
که خشت از سر خم کند جوش باده من
❈۲❈
کشاکش رگ جان من اختیاری نیست
چو موج در کف دریا بود اراده من
مرا به دانش رسمی مبر ز راه، که نیست
رقم پذیر چو آیینه لوح ساده من
❈۳❈
امید هست کند راست قد فتاده چرخ
ترحم است به طاق دل اوفتاده من
بود فضولی مهمان ز میزبان کریم
متاب روی خود از خواهش زیاده من
❈۴❈
حریف چین جبین تو نیستم، ورنه
کمان سخت فلک ها بود کباده من
برآورم به دعا هر که حاجتی دارد
که فیض صبح دهد جبهه گشاده من
❈۵❈
نمی توان سخن پست در کلامم یافت
فلک سوار چو عیسی بود پیاده من
ز توبه سرکشی من زیاده شد صائب
درنده کرد سگ نفس را قلاده من
کامنت ها