صائب تبریزی:اگر به سوخته جانی رسد شراره من امید هست که روشن شود ستاره من
❈۱❈
اگر به سوخته جانی رسد شراره من
امید هست که روشن شود ستاره من
به گریه ربط من امروز نیست، کز طفلی
ز اشک، تخت روان بود گاهواره من
❈۲❈
میا به دیدنم ای سنگدل برای خدا
که خون شود جگر سنگ از نظاره من
ز سقف پست خطرهاست سربلندان را
مگر پیاده شود همت سواره من
❈۳❈
نشد گشاده ز دل عقده ای مرا، هر چند
ز سبحه گرد برآورد استخاره من
خراب می شوی، از پیش راه من برخیز
که کار سیل کند مستی گذاره من
❈۴❈
به نور ماه مرا نیست حاجتی صائب
که پاره دل خویش است ماهپاره من
کامنت ها