صائب تبریزی:آرد به وجد سوختگان را نوای من مردافکن است باده مردآزمای من
❈۱❈
آرد به وجد سوختگان را نوای من
مردافکن است باده مردآزمای من
دلهای خامسوز چه داند که چون کباب
خون می چکد ز ناله دردآشنای من
❈۲❈
در هر دلی که نیست در او کوه درد و غم
صورت پذیر نیست که پیچید صدای من
سیلی که پشت پای زند هر دو کون را
خونابه ای است از دل بی مدعای من
❈۳❈
از گنج نامه پی به سر گنج می برند
پیداست دلشکستگی از بوریای من
چون صبحدم فروغ من از نور راستی است
چشم ستاره محو شود در صفای من
❈۴❈
چشم دلم به خرمن دونان نمی پرد
بر کهکشان بود نظر کهربای من
صائب همان زمان جگرم ریش می شود
خاری اگر شکسته شود زیر پای من
کامنت ها