صائب تبریزی:با درد بود صاف دل ساغر مستان نخوت نفروشد به خزف گوهر مستان
❈۱❈
با درد بود صاف دل ساغر مستان
نخوت نفروشد به خزف گوهر مستان
پروای کله گوشه خورشید ندارد
از ابر خورد آب، دماغ تر مستان
❈۲❈
عقل است که در پرده ناموس حصاری است
پوشیده و پنهان نبود جوهر مستان
خواهی که ترا عقل عسس بند نسازد
مگذار بورن پای خود از کشور مستان
❈۳❈
کفاره همصحبتی زهد فروشان
آن است که هشیار نشینی بر مستان
روزی که ز خم جام هلالی به در آید
طالع شود از برج شرف اختر مستان
❈۴❈
تا هیچ کس از قافله در راه نماند
شرط است که مستانه رود رهبر مستان
از باطن صاف می گلرنگ حذر کن
بر سنگ به بازیچه مزن گوهر مستان
❈۵❈
شیرازه جمعیت ما موج شراب است
بی باده شود زیر و زبر دفتر مستان
گر افسر شاهان بود از لعل گرانسنگ
از باده گلرنگ بود افسر مستان
❈۶❈
صائب صفت گوهر مستان چه ضرورست؟
از سینه دریاست عیان گوهر مستان
کامنت ها