صائب تبریزی:تا از خودی خود نبریدند عزیزان چون نی به مقامی نرسیدند عزیزان
❈۱❈
تا از خودی خود نبریدند عزیزان
چون نی به مقامی نرسیدند عزیزان
چون عمر سبکسیر ازین عالم پرشور
رفتند و به دنبال ندیدند عزیزان
❈۲❈
دادند به معشوق حقیقی دل و جان را
یوسف به زر قلب خریدند عزیزان
دیدند که در روی زمین نیست پناهی
در کنج دل خویش خزیدند عزیزان
❈۳❈
تا قطره خود گوهر شهوار نمودند
از بحر چه تلخی نکشیدند عزیزان
تا آب نمودند دل خویش چو شبنم
در چشمه خورشید رسیدند عزیزان
❈۴❈
خارست نصیب تو ز گلزار، وگرنه
از خار چه گلها که نچیدند عزیزان
فقری که تو امروز به هیچش نستانی
با سلطنت بلخ خریدند عزیزان
❈۵❈
در قید فرنگ آن که نیفتاده چه داند
کز جسم گرانجان چه کشیدند عزیزان
کردند به اکسیر رضا شهد مصفا
تلخی اگر از خلق شنیدند عزیزان
❈۶❈
نظارگیان تو ز کونین بریدند
از یوسف اگر دست بریدند عزیزان
صائب نرسیدند به سر منزل مقصود
تا پای به دامن نکشیدند عزیزان
کامنت ها