صائب تبریزی:اندیشه زاد از سر بی مغز بدر کن چون ماه تمام از دل خود زادسفر کن
❈۱❈
اندیشه زاد از سر بی مغز بدر کن
چون ماه تمام از دل خود زادسفر کن
شکرانه بیداری ازین راه مروتند
هر خفته که یابی، به سر پای خبر کن
❈۲❈
چون همت آزاده روان بدرقه توست
با اسب نی از آتش سوزنده گذر کن
مقراض ره دور، نظرهای بلندست
قطع نظر از مردم کوتاه نظر کن
❈۳❈
کوتاهی ره در قدم فرد روان است
نقش قدم قافله را خاک به سر کن
تا با جگر تشنه توان راه بریدن
مردانه سر از روزن خورشید به در کن
❈۴❈
در دامن ساحل چه بود غیر خس و خار
یک چند سفر در دل دریای خطر کن
چون گل، سخن نغمه سرایان چمن را
زین گوش چو بشنیدی، ازان گوش بدر کن
❈۵❈
زان پیش که صحبت اثر خود بنماید
صائب ز حریفان دغا باز حذر کن
کامنت ها