صائب تبریزی:از داغ بود چهره افروخته من گردد ز شرر زنده دل سوخته من
❈۱❈
از داغ بود چهره افروخته من
گردد ز شرر زنده دل سوخته من
چون آتش سوزان ز طرب نیست، که باشد
از سیلی صرصر رخ افروخته من
❈۲❈
چون لاله ز می نیست مرا سرخی رخسار
خون است شراب جگرسوخته من
پوشیدن چشم است مرا خانه صیاد
غافل مشو از باز نظردوخته من
❈۳❈
تا چشم کند کار، سیه خانه لیلی است
در دامن صحرای دل سوخته من
فریاد که چون غنچه پی سوختن دل
شد مشت شراری زراندوخته من
❈۴❈
صائب کند از سایه خود وحشت صیاد
رم کرده غزالی که شد آموخته من
کامنت ها