صائب تبریزی:می خورد خون فراغت تشنه آزار تو دست از دست مسیحا می کشد بیمار تو
❈۱❈
می خورد خون فراغت تشنه آزار تو
دست از دست مسیحا می کشد بیمار تو
نیم جانی داشتم نزدیک لب آورده ام
بر سر حرف است اگر شیرینی گفتار تو
❈۲❈
بر سر اقبال با هم گفتگوها کرده اند
سایه بال هما با طره دستار تو
سرو می ترسم که بال قمریان را بشکند
سخت می پیچد به خود از غیرت رفتار تو
❈۳❈
صائب این طرز سخن را از کجا آورده ای؟
خنده بر گل می زند رنگینی اشعار تو
کامنت ها