صائب تبریزی:دام و کمند گردن دلهاست آرزو دل مشت خار و موجه دریاست آرزو
❈۱❈
دام و کمند گردن دلهاست آرزو
دل مشت خار و موجه دریاست آرزو
از دامن گشاده صحرای سینه ها
چون موجه سراب سبکپاست آرزو
❈۲❈
از چشم سوزن است دل خلق تنگتر
تا چون گره به رشته جانهاست آرزو
هر لحظه خار پیرهن یوسفی شود
گستاختر ز دست زلیخاست آرزو
❈۳❈
گردی پدید نیست ازان آرزوی دل
در عالمی که بادیه پیماست آرزو
از آرزوست عالم ایجاد منتظم
عالم بپاست تا به سرپاست آرزو
❈۴❈
چون خر به گل ز همت پست تو مانده است
ورنه براق عالم بالاست آرزو
باقی شود چو صرف کنی در امور خیر
هرچند بی ثبات چو دنیاست آرزو
❈۵❈
تا در تو هست خار هوس همچو گردباد
بیهوده گرد دامن صحراست آرزو
عیسی به چرخ از دل بی آرزو رسید
دل ساده کن که سلسله پاست آرزو
❈۶❈
مهر سکوت با دل بی آرزو خوش است
از خامشی چه سود چو گویاست آرزو
هر کوچه ای که هست چو خورشید می دود
یارب ز جستجوی که شیداست آرزو؟
❈۷❈
با خاک شد برابر ازین طفل مشربان
ورنه ز نقص و عیب مبراست آرزو
زاهد اگر ز لذت دنیا گشته است
چون طفل روزه دار سراپاست آرزو
❈۸❈
در روزگار پاکی دامان حسن تو
دست ز کار رفته دلهاست آرزو
کوتاه نیست دست تمنا ز هیچ کام
جام جهان نمای نظرهاست آرزو
❈۹❈
از آرزو اثر نبود در دل درست
خونابه جراحت دلهاست آرزو
نتوان زدن به تیر هوایی نشانه را
مقصود دل کجا و کجاهاست آرزو
❈۱۰❈
صائب چو مومیایی و چون سنگ روز و شب
در بستن و شکستن دلهاست آرزو
این آن غزل که مولوی روم گفته است
گر گوهری ببین که چه دریاست آرزو
کامنت ها