صائب تبریزی:چشمی که فتاد بر لقای تو شد مشرق گوهر از صفای تو
❈۱❈
چشمی که فتاد بر لقای تو
شد مشرق گوهر از صفای تو
هر روز هزار باد می میرد
هر کس که نمرد از برای تو
❈۲❈
جان داد به خضر چشمه حیوان
از غیرت لعل جانفزای تو
می شد چو شکوفه مغزها رقصان
می داشت بهار اگر هوای تو
❈۳❈
پیوسته به آب خضر شد جویش
جان داد کسی که زیر پای تو
بر خاک چو برگ لاله می ریزد
خونی که نمی شود حنای تو
❈۴❈
می کرد هزار باغبان در خاک
گل را می بود اگر وفای تو
می داشت بصیرتی اگر رضوان
می داد بهشت رونمای تو
❈۵❈
صیاد ترا چو آهوی مشکین
بوی تو بس است رهنمای تو
پای اندازی است اطلس گردون
در رهگذر برهنه پای تو
❈۶❈
آیینه به آب چشم درماند
بی پرده اگر شود لقای تو
شمشیر برهنه می شود در دل
آبی که خورند بی رضای تو
❈۷❈
اکسیر حیات جاودان دارد
چشم صائب ز خاک پای تو
کامنت ها