صائب تبریزی:ز رفتن تو ز جسم ضعیف جان رفته همای از سر این مشت استخوان رفته
❈۱❈
ز رفتن تو ز جسم ضعیف جان رفته
همای از سر این مشت استخوان رفته
دو دولت است که یکبار آرزو دارم
تو در کنار من و شرم از میان رفته
❈۲❈
به نوبهار چنان غره ای که پنداری
که خار در قدم موسم خزان رفته
امید گوشه چشمم به دستگیری توست
که در رکاب تو از دست من عنان رفته
❈۳❈
کلاه گوشه دودم به عرش ساییده است
حدیث عشق تو هرگاه بر زبان رفته
کامنت ها