صائب تبریزی:در جسم خاکسار مرا جان سوخته باشد سفال تشنه و ریحان سوخته
❈۱❈
در جسم خاکسار مرا جان سوخته
باشد سفال تشنه و ریحان سوخته
چون لاله گرچه چشم و چراغم بهار را
تر می کنم به خون جگر نان سوخته
❈۲❈
تخمی که سوخت سبز نگردد ز نوبهار
از می چگونه تازه شود جان سوخته؟
خیزد نفس ز سینه گرمم به رنگ آه
خاکسترست گرد بیابان سوخته
❈۳❈
از مرگ فارغند حریفان پاکباز
آتش چه می کند به نیستان سوخته؟
از خاک پای سوختگان است سرمه ام
بینایی شرر بود از جان سوخته
❈۴❈
چون داغ لاله است زمین گیر آه من
از دل به لب نمی رسد افغان سوخته
جان تازه شد ز سینه بی آرزو مرا
گلزار رهروست بیابان سوخته
❈۵❈
صائب ز خوان نعمت الوان نوبهار
قانع شدم چو لاله به یک نان سوخته
کامنت ها