صائب تبریزی:جام صبوح خورده ز خلوت برآمده پرشورتر ز صبح قیامت برآمده
❈۱❈
جام صبوح خورده ز خلوت برآمده
پرشورتر ز صبح قیامت برآمده
در مستی از دهان تو گفتار بی حجاب
حوری است بی نقاب ز جنت برآمده
❈۲❈
چون لاله ای که از کمر کوه سرزند
دیوانه ام به سنگ ملامت برآمده
در کنج عزلت است اگر هست وحدتی
رحم است بر کسی که به صحبت برآمده
❈۳❈
از سیلی صدف گهر شاهوار ما
با آبرو ز قلزم رحمت برآمده
ما کسب اعتبار ز جایی نکرده ایم
بال همای ما به سعادت برآمده
❈۴❈
از گوشمال چرخ ندارد شکایتی
طفل یتیم ما به مشقت برآمده
بر روی طوطیان در گفتار بسته ام
آیینه ام به زنگ کدورت برآمده
❈۵❈
هر جا که بلبلی است درین باغ و بوستان
از ناله ام ز خواب فراغت برآمده
خاشاک چار موجه کثرت چسان شود؟
آسوده خاطری که به وحدت برآمده
❈۶❈
نعلش به روی دست سلیمان در آتش است
موری که در بهشت قناعت برآمده
هر خار خشک، تیغ زبانی است آبدار
از گوش هر که پنبه غفلت برآمده
❈۷❈
صائب ز آفتاب سیه روزتر می شود
خفاش سیرتی که به ظلمت برآمده
کامنت ها