صائب تبریزی:ای راز نه فلک ز جبینت عیان همه در دامن تو حاصل دریا و کان همه
❈۱❈
ای راز نه فلک ز جبینت عیان همه
در دامن تو حاصل دریا و کان همه
اسرار چار دفتر و مضمون نه کتاب
در نقطه تو ساخته ایزد نهان همه
❈۲❈
قدوسیان به حکم خداوند امر و نهی
پیش تو سرگذاشته بر آستان همه
روحانیان برای تماشای جلوه ات
چون کودکان برآمده بر آسمان همه
❈۳❈
کردی جدا به تیغ زبان اسم هر چه هست
نام از تو یافت چرخ و زمین و زمان همه
در عرض حال بسته زبانان عرش و فرش
یکسر نموده اند ترا ترجمان همه
❈۴❈
از قطره تا به قلزم و از ذره تا به مهر
پیش تو کرده راز دل خود عیان همه
از بهر خدمت تو فلکها چو بندگان
ز اخلاص بسته اند کمر بر میان همه
❈۵❈
در کار توست چرخ بلند و زمین پست
از بهر رزق توست نعیم جهان همه
غیر از تو هر که هست درین میهمانسرا
نان تو می خورند بر این گرد خوان همه
❈۶❈
افلاک پیش قامت همچون خدنگ تو
خم کرده اند پشت ادب چون کمان همه
غیر از تو نیست شعله دیگر درین بساط
افلاک و انجمند شرار و دخان همه
❈۷❈
جستند از فروغ دل زنده ات چو صبح
دلمردگان خاک ز خواب گران همه
غیر از تو نیست مردمکی چشم چرخ را
روشن به توست چشم زمین و زمان همه
❈۸❈
شیران ببر صولت و فیلان جنگجوی
دادند عاجزانه به دستت عنان همه
در خدمت تو تازه نهالان بوستان
استاده اند بر سر پا چون سنان همه
❈۹❈
پیش تو سر به خاک مذلت نهاده اند
با آن علو مرتبه روحانیان همه
در گوش کرده حلقه فرمان پذیریت
خاک و هوا و آتش و آب روان همه
❈۱۰❈
نه آسمان ز شوق لب درفشان تو
واکرده اند همچو صدفها دهان همه
پاس نفس بدار و قدم را شمرده زن
دارند چشم بر تو درین کاروان همه
❈۱۱❈
این آن غزل که اوحدی خوش کلام گفت
ای روشن از رخ تو زمین و زمان همه
کامنت ها