صائب تبریزی:ای که از شغل عمارت غافل از دل گشتهای از سگ خاموش گیر خاک غافل گشتهای
❈۱❈
ای که از شغل عمارت غافل از دل گشتهای
از سگ خاموش گیر خاک غافل گشتهای
دانه با بیدست و پایی سر برآورد از زمین
تو به چندین بال و پر عاجز چه در گل گشتهای
❈۲❈
تختش از تاج است هر سنگی که شد یاقوت و لعل
خرج آب و گل نمیگردی اگر دل گشتهای
کهنه دیوار ترا دارد دو عالم در میان
خواهی افتادن به هر جانب که مایل گشتهای
❈۳❈
نیست غیر از گوشهگیری بحر عالم را کنار
پا به دامن کش اگر جویای ساحل گشتهای
چون توانی کعبه مقصود را دریافتن؟
کز گرانخوابی گره در ره چو منزل گشتهای
❈۴❈
میگدازندت به چشم شور این نادیدگان
از زبان آتشین گر شمع محفل گشتهای
ترک دعوی کن که میگردی سبک چون برگ کاه
گر به کوه قاف در معنی مقابل گشتهای
❈۵❈
آب حیوان را ز تاریکی به دست آوردهاند
تن به ظلمت ده اگر روشنگر دل گشتهای
همچو خون مرده سامان تپیدن در تو نیست
کو سماع بلبلان گرزان که بسمل گشتهای
❈۶❈
دست خواهش از طلب اکنون که کوته کردهای
کاسه دریوزه یک شهر سایل گشتهای
رام مجنون لیلی از دامنفشانی میشود
بیسبب خار و خس دامان محمل گشتهای
❈۷❈
عقل را هرگز کند عاقل به سودا اختیار؟
چاره دیوانگی کن ای که عاقل گشتهای
ناخن آه است در مشکلگشاییها علم
این قدر عاجز چرا در عقده دل گشتهای
❈۸❈
چون به درها میروی صائب چو ارباب طلب؟
در حقیقت آشنا گر با در دل گشتهای
کامنت ها