صائب تبریزی:درون دل بود یار از جهان گل چه میخواهی؟ گهر در سینه بحرست از ساحل چه میخواهی؟
❈۱❈
درون دل بود یار از جهان گل چه میخواهی؟
گهر در سینه بحرست از ساحل چه میخواهی؟
سر آزادهای چون سرو ازین بستانسرا داری
ازین بالاتر از دنیای بیحاصل چه میخواهی؟
ازین بالاتر از دنیای بیحاصل چه میخواهی؟
فشاندی گرد هستی را درین وحشتسرا از خود
ز بال و پرفشانی دیگر ای بسمل چه میخواهی؟
❈۲❈
کلید از خانه باشد غنچه سربسته دل را
گشاد از دیگران در حل این مشکل چه میخواهی؟
به جنس خویش میگویند هر جنسی بود مایل
اگر باطل نهای از عالم باطل چه میخواهی؟
❈۳❈
دعای بیغرض در سینه باشد بینیازان را
ازین مشت گدا رو همت ای غافل چه میخواهی؟
فروغ حسن لیلی میکند در لامکان جولان
تو ای مجنون ز جیب و دامن محمل چه میخواهی؟
❈۴❈
نشد از محو گشتن چشم حیران ترا مانع
مروت بیش ازین از خنجر قاتل چه میخواهی؟
سر و جان باخت در راهت، دل و دین ریخت در پایت
دگر ای سنگدل از صائب بیدل چه میخواهی؟
کامنت ها