صائب تبریزی:تا رخ از باده گلرنگ برافروختهای جگر لالهعذاران چمن سوختهای
❈۱❈
تا رخ از باده گلرنگ برافروختهای
جگر لالهعذاران چمن سوختهای
نیست صیدی که دلش زخمی مژگان تو نیست
گرچه از شرم و حیا باز نظر دوختهای
❈۲❈
میتوانی به نگاهی دو جهان را دل داد
اینقدر دل که تو بر روی هم اندوختهای
مژه در دیده نظارگیان خواهد سوخت
این چراغی که تو از چهره برافروختهای
❈۳❈
سوزنی نیست که در خرقه ما نشکسته است
چه نظر بر دل صد پاره ما دوختهای؟
میشود کار دو عالم چو به یک شیوه تمام
اینقدر شیوه تو از بهر چه آموختهای؟
❈۴❈
من کجا هجر کجا، ای فلک بیانصاف
به همین داغ بسوزی که مرا سوختهای!
میدهد بوی دل سوخته صائب سخنت
میتوان یافت درین کار نفس سوختهای
کامنت ها