صائب تبریزی:بوسه از کنج لب یار نخورده است کسی ره به گنجینه اسرار نبرده است کسی
❈۱❈
بوسه از کنج لب یار نخورده است کسی
ره به گنجینه اسرار نبرده است کسی
من و یک لحظه جدایی ز تو، آن گاه حیات؟
اینقدر صبر به عاشق نسپرده است کسی
❈۲❈
لب نهادم به لب یار و سپردم جان را
تا به امروز به این مرگ نمرده است کسی
ریزش اشک مرا نیست محرک در کار
دامن ابر بهاران نفشرده است کسی
❈۳❈
آب آیینه ز عکس رخ من نیلی شد
اینقدر سیلی ایام نخورده است کسی
غیر از آن کس که سر خود به گریبان برده است
گوی توفیق ازین عرصه نبرده است کسی
❈۴❈
داغ پنهان مرا کیست شمارد صائب؟
در دل سنگ شرر را نشمرده است کسی
کامنت ها