صائب تبریزی:رخ برافروخته دیگر به نظر میآیی از شکار دلگرم که دگر میآیی؟
❈۱❈
رخ برافروخته دیگر به نظر میآیی
از شکار دلگرم که دگر میآیی؟
از صدف گوهر شهوار نیاید بیرون
به صفایی که تو از خانه به در میآیی
❈۲❈
میچکد آب حیات از گل رخسار ترا
چشم بد دور که خوش تازه و تر میآیی
کیست گستاخ به روی تو تواند دیدن؟
که عرقناک ز آیینه بدر میآیی
❈۳❈
اثر از دین و دل و هوش خرامت نگذاشت
دیگر از خانه به امید چه برمیآیی؟
چون کسی از تو برد سر به سلامت چو حباب؟
که سبکبالتر از موج خطر میآیی؟
❈۴❈
من به یک چشم کدامین سر ره را گیرم؟
که تو در جلوه ز صد راهگذر میآیی
چه عجب عاشق یکرنگ اگر نیست ترا؟
که تو هردم به نظر رنگ دگر میآیی
❈۵❈
کشته ناز تو در روی زمین کیست که نیست؟
که چو خورشید تو با تیغ و سپر میآیی
آنقدر باش که چون نی شوم از خود خالی
گر به آغوش من ای تنگ شکر میآیی
❈۶❈
برنیامد مه رویت به می از پرده شرم
کی دگر از ته این ابر تو برمیآیی؟
از حیاتم نفس پا به رکابی مانده است
میرود وقت، به بالینم اگر میآیی
❈۷❈
ثمر از بید و گل از سرو نمایان گردید
کی تو ای سرو گلاندام به بر میآیی؟
شود آن حسن گلوسوز یکی صد چو شرار
به کنار من دلسوخته گر میآیی
❈۸❈
وحشت از صحبت عاشق مکن ای تازهنهال
که ز پیوند نکوتر به ثمر میآیی
جان نو در عوض جان کهن مییابد
هرکه را در دم رفتن تو به سر میآیی
❈۹❈
به چه تدبیر کسی از تو برومند شود؟
نه به زاری، نه به زور و نه به زر میآیی
این لطافت که ترا داده خدا، حیرانم
که چه سان اهل نظر را به نظر میآیی
❈۱۰❈
گشت خورشید جهانتاب ز مغرب طالع
کی تو ای سنگدل از خانه به در میآیی؟
جان ز شوق تو رسیده است به لب صائب را
هیچ وقتی به ازین نیست اگر میآیی
کامنت ها