صائب تبریزی:بهار گشت ز خود عارفانه بیرون آی اگر ز خود نتوانی ز خانه بیرون آی
❈۱❈
بهار گشت ز خود عارفانه بیرون آی
اگر ز خود نتوانی ز خانه بیرون آی
بود رفیق سبکروح تازیانه شوق
نگشته است صبا تا روانه بیرون آی
❈۲❈
اگر به کاهلی طبع برنمی آیی
ز خود به زور شراب شبانه بیرون آی
براق جاذبه نوبهار آماده است
همین تو سعی کن از آستانه بیرون آی
❈۳❈
اسیر پرده ناموس چند خواهی بود؟
ازین لباس زنان عارفانه بیرون آی
ز سنگ لاله برآمد، ز خاک سبزه دمید
چه می شود، تو هم از کنج خانه بیرون آی
❈۴❈
صفیر مرغ سحر تازیانه شوق است
ز بند خویش به این تازیانه بیرون آی
کنون که کشتی می راست بادبان از ابر
سبک ز بحر غم بیکرانه بیرون آی
❈۵❈
چو صبح، فیض بهار شکوفه یک دو دم است
چه فکر می کنی، از آشیانه بیرون آی
هوا ز ناله مرغان شده است پرده ساز
چه حاجت است به چنگ و چغانه، بیرون آی
❈۶❈
در ید غنچه مستور پیرهن تا ناف
تو هم ز خرقه خود صوفیانه بیرون آی
چه همچو صورت دیوار محو خانه شدی؟
قدم به راه نه، از فکر خانه بیرون آی
❈۷❈
ازین قلمرو کثرت، که خاک بر سر آن
به ذوق صحبت یار یگانه بیرون آی
ترا میان طلبی از کنار دارد دور
کنار اگرطلبی از میانه بیرون آی
❈۸❈
حجاب چهره جان است زلف طول امل
ازین قلمرو ظلمت چو شانه بیرون آی
ز خاک یک سر و گردن به ذوق تیر قضا
اگر ز اهل دلی چون نشانه بیرون آی
❈۹❈
کمند عالم بالاست مصرع صائب
به این کمند ز قید زمانه بیرون آی
کامنت ها