صائب تبریزی:در خاک و خون کشید مرا ترکزادهای مژگان به نازبالش دل تکیه دادهای
❈۱❈
در خاک و خون کشید مرا ترکزادهای
مژگان به نازبالش دل تکیه دادهای
بر بادپای وعده خلاقی نشستهای
چون سیل در قلمرو دلها فتادهای
❈۲❈
چون دزد خال، نقب به دلها رساندهای
چون زلف، بند بر رگ جانها نهادهای
چون ابر نوبهار ز روی عرقفشان
چندین هزار خانه به سیلاب دادهای
❈۳❈
چون آه گرم ریشه به دلها دواندهای
چون برق بیامان به نیستان فتادهای
خود را به چشم عرض تجمل ندیدهای
بر روی آبگینه نظر ناگشادهای
❈۴❈
دلهای بیقرار ز مردم گرفتهای
با خویشتن قرار نکویی ندادهای
چون عافیت ز خاطر عاشق رمیدهای
دنبال شوخچشمی خود، سر نهادهای
❈۵❈
چین در کمند زلف تصرف فکندهای
خنجر به خون بیگنهان آب دادهای
نشتر ز غمزه در رگ دلها شکستهای
سیلاب خون ز دیده مردم گشادهای
❈۶❈
در لافگاه دعوی دل، طوق عاجزی
از تیغ کج به گردن شیران نهادهای
از ترکشش شهاب فلک تیر بیپری
در قبضهاش کمان مه نو کبادهای
❈۷❈
دلهای برقسیر پریشانخرام را
از چین زلف سلسله برپا نهادهای
در انتظار صحبت پروانهمشربان
چون شمع تا به صبح به یک پا ستادهای
❈۸❈
اوراق شادمانی گلهای باغ را
در پیش چشم بلبل، بر باد دادهای
غیر از عرق که میکند از روی یار گل
صائب که دید شبنم خورشیدزادهای؟
کامنت ها