صائب تبریزی:تا چهره گلگل از می گلفام کرده ای صد مرغ دل اسیر به گلدام کرده ای
❈۱❈
تا چهره گلگل از می گلفام کرده ای
صد مرغ دل اسیر به گلدام کرده ای
چشم بدت مباد، که نقل و شراب من
آماده از دو چشم چو بادام کرده ای
❈۲❈
از روی ناز تا به لب خود رسانده ای
خونها ز باده در جگر جام کرده ای
رام کسی اگر نشوی از تو دور نیست
کز رم هزار دلشده را رام کرده ای
❈۳❈
لعل لب ترا چه کمی از حلاوت است؟
کز بوسه اختصار به پیغام کرده ای
زان خط مشکفام، که روزش سیاه باد!
صبح امید سوختگان شام کرده ای
❈۴❈
روی زمین قلمرو سیلاب آفت است
در رهگذار سیل چه آرام کرده ای؟
سرمایه تو نیست به غیر از کف تهی
رنگین دکان خویشتن از وام کرده ای
❈۵❈
روی تو چون سیاه نگردد، که چون نگین
هموار خویش را ز پی نام کرده ای
از روز و شب دو اسبه سفر می کند حیات
صائب چه اعتماد به ایام کرده ای؟
کامنت ها