صائب تبریزی:تا کی غبار خاطر صحرا شود کسی؟ چون گردباد، بادیه پیما شود کسی
❈۱❈
تا کی غبار خاطر صحرا شود کسی؟
چون گردباد، بادیه پیما شود کسی
می بایدش هزار قدح خون به سر کشید
تا در مذاق خلق گوارا شود کسی
❈۲❈
اوضاع زشت مردم عالم ندیدنی است
امروز صرفه نیست که بینا شود کسی
روشندلی که لذت تجرید یافته است
بیرون رود ز خویش چو پیدا شود کسی
❈۳❈
تا می توان ز آبله دست رزق خورد
بهر چه خوشه چین ثریا شود کسی؟
آنجاست آدمی که دلش آرمیده است
هر لحظه ای اگر چه به صد جا شود کسی
❈۴❈
حرف مقام قافله بارست بر دلش
چون پیشتر ز کوچ مهیا شود کسی
چون در حباب، موج پر و بال وا کند؟
در تنگنای چرخ چسان وا شود کسی؟
❈۵❈
در چشم این سیاه دلان صبح کاذب است
در روشنی اگر ید بیضا شود کسی
تا می توان ز لذت دیدار محو شد
بیخود چرا ز نشائه صهبا شود کسی؟
❈۶❈
تا ممکن است زیستن از خلق بی نیاز
راضی چرا به ننگ تمنا شود کسی؟
تا سر توان نهاد به زانوی خود، چرا
منت پذیر بالش خارا شود کسی؟
❈۷❈
می بایدش به خون جگر خورد غوطه ها
تا از غبار جسم مصفا شود کسی؟
مژگان هنوز داد تماشا نداده است
آن فرصت از کجاست که بینا شود کسی
❈۸❈
یک اهل درد نیست به درد سخن رسد
خونش به گردن است که گویا شود کسی
صائب بس است فکر خط و خال گلرخان
تا کی سیاه خیمه سودا شود کسی؟
کامنت ها